دارای رنگی چون لعل. سرخ: دو یاقوت دادش دگر لعل رنگ صدوبیست مثقال هر یک به سنگ. اسدی (گرشاسب نامه). حریفان خراب از می لعل رنگ سر چنگی از خواب در بر چو چنگ. سعدی
دارای رنگی چون لعل. سرخ: دو یاقوت دادش دگر لعل رنگ صدوبیست مثقال هر یک به سنگ. اسدی (گرشاسب نامه). حریفان خراب از می لعل رنگ سر چنگی از خواب در بر چو چنگ. سعدی
از صفت نیکوان. صاحب گونه های سرخ و لاله مانند. نیکوروی: بدین لاله رخ گفته بد در نهفت که شاه گرانمایه گیری به جفت. فردوسی. نگه کردموبد شبستان شاه یکی لاله رخ بود تابان چو ماه. فردوسی. از آن دو ستاره یکی چنگ زن دگر لاله رخ چون سهیل یمن. فردوسی. چو هنگامۀ زادن آمد پدید یکی دختر آمد ز ماه آفرید مر آن لاله رخ را ز سر تا به پای تو گفتی مگرایرج استی بجای. فردوسی. بنفشه زلفاگرد بنفشه زار مگرد مگرد لاله رخا گرد لالۀ رنگین. فرخی. هر زمان جوری کند بر من بنو معشوق من راضیم راضی به هرچ آن لاله رخ با ما کند. منوچهری. بدش دختری لاله رخ کز پری ربودی دل از کشی و دلبری. اسدی (گرشاسب نامه ص 615 نسخۀ خطی مؤلف). گر باده خوری تو با خردمندان خور یا باصنمی لاله رخ و خندان خور. خیام. با روی تو به لاله و ما هم نیاز نیست زانم چنین که لاله رخ و ماه منظری. ادیب صابر. به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید امید نیست که هرگز به عقل باز آید. سعدی
از صفت نیکوان. صاحب گونه های سرخ و لاله مانند. نیکوروی: بدین لاله رخ گفته بد در نهفت که شاه گرانمایه گیری به جفت. فردوسی. نگه کردموبد شبستان شاه یکی لاله رخ بود تابان چو ماه. فردوسی. از آن دو ستاره یکی چنگ زن دگر لاله رخ چون سهیل یمن. فردوسی. چو هنگامۀ زادن آمد پدید یکی دختر آمد ز ماه آفرید مر آن لاله رخ را ز سر تا به پای تو گفتی مگرایرج استی بجای. فردوسی. بنفشه زلفاگرد بنفشه زار مگرد مگرد لاله رخا گرد لالۀ رنگین. فرخی. هر زمان جوری کند بر من بنو معشوق من راضیم راضی به هرچ آن لاله رخ با ما کند. منوچهری. بدش دختری لاله رخ کز پری ربودی دل از کشی و دلبری. اسدی (گرشاسب نامه ص 615 نسخۀ خطی مؤلف). گر باده خوری تو با خردمندان خور یا باصنمی لاله رخ و خندان خور. خیام. با روی تو به لاله و ما هم نیاز نیست زانم چنین که لاله رخ و ماه منظری. ادیب صابر. به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید امید نیست که هرگز به عقل باز آید. سعدی
برگ لاله: رویش میان حلۀ سبز اندرون پدید چون لاله برگ تازه شکفته میان خوید. عماره. زلف تو از مشک ناب چنبر چنبر روی تو از لاله برگ خرمن خرمن. فرخی. ، مجازاً روی: چنان ننگش آمد ز کار هجیر که شد لاله برگش بکردار خیر. فردوسی
برگ لاله: رویش میان حلۀ سبز اندرون پدید چون لاله برگ تازه شکفته میان خوید. عماره. زلف تو از مشک ناب چنبر چنبر روی تو از لاله برگ خرمن خرمن. فرخی. ، مجازاً روی: چنان ننگش آمد ز کار هجیر که شد لاله برگش بکردار خیر. فردوسی
از نواحی لارجان مازندران. و بدانجا ابوجعفر حسن بن ابوالحسین بدست ماکان کاکی کشته شد. (حبیب السیر ج 1 ص 345) نام دیگر ’نورود’ و آن رودی است میان رشت و لاهیجان. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 16)
از نواحی لارجان مازندران. و بدانجا ابوجعفر حسن بن ابوالحسین بدست ماکان کاکی کشته شد. (حبیب السیر ج 1 ص 345) نام دیگر ’نورود’ و آن رودی است میان رشت و لاهیجان. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 16)
برنگ باده. برنگ شراب. گلگون. سرخ رنگ. میگون: همه جامه ها کرده پیروزه رنگ دو چشمان پر از خون و رخ باده رنگ. فردوسی. یوسف من گرگ مست باده بکف صبح فام وز دو لب باده رنگ سرکه فشان از عتاب. خاقانی
برنگ باده. برنگ شراب. گلگون. سرخ رنگ. میگون: همه جامه ها کرده پیروزه رنگ دو چشمان پر از خون و رخ باده رنگ. فردوسی. یوسف من گرگ مست باده بکف صبح فام وز دو لب باده رنگ سرکه فشان از عتاب. خاقانی